وقتی این سرگرد، شهردار کوفه را دید، یک درخواست عجیب کرد: آیا ممکن است که فروشندگان مواد غذایی را خارج از میدان عمومی نگه دارید؟ شهردار گفت که حتما این کار را خواهد کرد. چند هفته بعد، جمعیت کوچکی در نزدیکی مسجد الکوفه، یا مسجد اعظم کوفه جمع شدند. در طی بعد از ظهر، جمعیت بزرگتر شد. بعضی افراد شروع به سر دادن شعارهای خشمگینانهای کردند. پلیس عراق که احساس دردسر میکرد، با پایگاه تماس گرفت و از دستههای سربازان آمریکایی خواست تا به کمک آنان بشتابند. در سحرگاه، جمعیت بی قرار و گرسنه شد. افراد به دنبال فروشندگان کباب میگشتند که معمولا میدان عمومی را پر میکردند، ولی هیچ کدام از آنان آنجا نبودند. تماشاچیان محل را ترک کردند. شعار دهندگان دلسرد و مایوس شدند. تا ساعت هشت صبح همه رفته بودند.
وقتی من از پایگاه نزدیک کوفه بازدید کردم، با این سرگرد صحبت کردم. او به من گفت که مردم به جنب و جوش یک جمعیت الزاما از نظر عادتها نگاه نمیکنند. ولی او تمام زمان کاریاش را صرف تمرین روانشناسی شکلدهی عادتها کرده بود.
او در اردوگاه تعلیمات نظامی، برای پرکردن اسلحهاش، به خواب رفتن در منطقه جنگی، حفظ تمرکز در بحبوحه هرج و مرج ناشی از جنگ و تصمیمگیری در هنگام خستگی مفرط و فشار و هیجان، عادتهایی را فرا گرفته بود. در کلاسهایی شرکت کرده بود که به او برای پسانداز پول، هر روز ورزش کردن، و ارتباط برقرار کردن با هم خوابگاهیان، عادتهایی را آموزش میدادند. هنگامی که او ارتقاء درجه مییافت، یاد میگرفت که عادتهای سازمانی خیلی مهم هستند، زیرا میتوانست اطمینان یابد که زیردستان بدون اینکه مرتب اجازه بگیرند تصمیم گیری میکنند و روتینهای درست، کار کردن با افرادی را که در حالت معمولی نمیتوانست آنها را تحمل کند آسانتر میکرد. و اکنون میدید چگونه جمعیتها و فرهنگها از بسیاری قانونهای مشابه پیروی میکنند. علاوه بر حذف فروشندگان غذا، او تعداد بسیار زیادی آزمایشهای مختلف را در کوفه پایهریزی کرده بود که عادتهای ساکنان آن را تحت تاثیر قرا میداد. از زمانی که او به آنجا آمده بود، شورشی اتفاق نیفتاده بود.
سرهنگ به من گفت: «درک عادتها مهمترین چیزی است که من در ارتش یاد گرفتهام. این امر به طور کلی نگاه من به دنیا را عوض کرده است. آیا میخواهید که زود خوابتان ببرد و صبح که از خواب بیدار میشوید احساس خوبی داشته باشید؟ به الگوهای شبانگاهیتان توجه کنید و چیزی که به طور خودکار موقع از خواب بیدار شدن انجام میدهید. آیا میخواهید دویدن برایتان کار سادهای شود؟ محرکهایی را به وجود بیاورید که این کار را تبدیل به یک روتین کند. من این چیزها را با بچههایم اجرا میکنم. من و همسرم برنامههای عادت را برای زندگی مشترکمان مینویسیم. اینها همان چیزهایی هستند که ما در جلسات فرماندهی در مورد آن صحبت میکنیم. هیچ کس در کوفه به من نگفته بود که با دور نگه داشتن دکههای کبابفروشی میتوانیم بر روی جمعیت تاثیر بگذاریم، ولی وقتی که شما همه چیز را به صورت مجموعهای از عادتها میبینید، مثل این است که فردی به شما یک چراغ قوه و یک اهرم بدهد و شما بتوانید کارتان را آغاز کنید.»