هر فصل به یک بحث اصلی میپردازد: عادتها میتوانند تغییر کنند، اگر ما بتوانیم بفهمیم که چگونه کار میکنند.
این کتاب صدها پژوهش دانشگاهی، مصاحبه با بیش از سیصد دانشمند و مدیر اجرایی، و تحقیقات انجام شده در تعداد زیادی شرکت را با خود یدک میکشد. ( برای اینکه فهرستی از منابع را داشته باشید لطفا پانوشتهای کتاب و سایت http://www.thepowerofhabit.com را ببینید.) این کتاب روی عادتهایی تمرکز میکند که به صورت تکنیکی تعریف شدهاند: انتخابهایی که همه ما زمانهایی انجام میدهیم، و بعد دیگر در مورد آنها فکر نمیکنیم، ولی اغلب، هر روز همچنان آنها را انجام میدهیم. در یک زمانی، همه ما وقتی که به دفتر کاریمان رسیدیم، به طور آگاهانه تصمیم گرفتهایم که چقدر بخوریم و روی چه چیزی تمرکز کنیم، هر چند وقت یک بار نوشیدنی خاصی بنوشیم یا اینکه چه موقع برای دویدن نرم بیرون برویم. بعد انتخاب کردن را متوقف کردیم و رفتار خودکار شد. این نتیجه طبیعی عصبشناسی ماست و با درک این که این اتفاق چگونه میافتد، میتوانید آن الگوها را به هر طریقی که میخواهید بازسازی کنید.
***
من اولین بار هشت سال پیش، وقتی گزارشگر روزنامهای در بغداد بودم به علم عادتها علاقهمند شدم. این نکته به ذهن من خطور کرد که ارتش آمریکا، که فعالیت آن را تحت نظر داشتم، یکی از بزرگترین تجربههای شکلدهی عادت در تاریخ است. آموزشهای پایهای به سربازان، عادتهای طراحی شدهای برای چگونگی شلیک کردن، فکر کردن و ارتباط برقرار کردن زیر آتش آموزش میدهد. در میدان جنگ، هر فرمان صادر شده باعث و بانی رفتارهایی است که تا زمان خودکار سازی تمرین میشوند. کل سازمان برای ساختن پایهها به روتینهایی متکی است که به طور پایانناپذیری تکرار شده، اولویتهای استراتژیک تعیین میکنند و در مورد نحوهی پاسخ دادن به فرمان حمله تصمیمگیری میکنند. در روزهای اول جنگ، شورش در حال گسترش بود و آمار تلفات در حال افزایش، فرماندهان به دنبال عادتهایی بودند که بتوانند بین سربازان و عراقیها القاء کنند که احتمالا بتواند صلح با دوامی را به همراه بیاورد.
بعد از دو ماه که در عراق بودم شنیدم یک افسر به طور برنامهریزی نشدهای در حال اجرای یک برنامه اصلاح عادت در کوفه، شهر کوچکی در نود مایلی جنوب پایتخت است. او یک سرگرد ارتش بود که نوارهای ویدئویی شورشهای اخیر را تجزیه و تحلیل کرده و یک الگو تعریف کرده بود: خشونت معمولا توسط جمعیتی از عراقیها به وجود میآمد که در یک میدان عمومی یا فضای باز دیگری اتفاق میافتاد و در عرض هفت ساعت، جمعیت بزرگتر میشد و خشونت افزایش مییافت. فروشندگان مواد غذایی و همینطور تماشاگران پیدایشان میشد. بعد، فردی یک تکه سنگ یا بطری پرت میکرد و جهنمی به پا میشد!