این سرگرد، مرد ریز هیکلی اهل جورجیا بود. او دائما تخمهی آفتاب گردان یا تنباکوی جویدنی را توی یک فنجان تف میکرد. او به من گفت که قبل از ورود به ارتش، بهترین گزینه کاری او تعمیر خطوط تلفن، یا احتمالا موسس یک شرکت متا آمفتامین بوده است، مسیری که بعضی از همکلاسیهای دبیرستانیاش با موفقیت کمتری رفته بودند. اکنون، او بر هشتصد گروه سرباز در یکی از پیچیدهترین سازمانهای جنگی روی زمین نظارت میکرد.
« - دارم به شما میگویم، اگر یک فرد کودنی مثل من بتواند این چیز را یاد بگیرد، همه میتوانند. من این نکته را مرتب به سربازانم میگویم، اگر شما عادتهای درستی را به دست آورید، هیچ کاری وجود ندارد که نتوانید انجامش دهید. »
در عرض یک دهه گذشته، درک ما از عصبشناسی و روانشناسی عادتها و روشی که عادتها در زندگی، جوامع، و سازمانهای ما کار میکنند، چنان گسترش یافته است که پنجاه سال پیش حتی تصور آن را هم نمیتوانستیم بکنیم. اکنون، اینکه عادتها چرا ظاهر میشوند، چگونه تغییر میکنند و علم مکانیکی عامل آن را میدانیم. ما میدانیم چگونه آنها را بخشبندی کرده و برای ویژگیهایمان بازسازیشان کنیم. میدانیم که چه کار کنیم تا مردم کمتر بخورند، بیشتر ورزش کنند، با بهرهوری بیشتری کار کنند و زندگی سالمتری داشته باشند. دگرگون کردن یک عادت الزاما کار ساده یا سریعی نیست. هیچ وقت ساده نخواهد بود. ولی امکانپذیر است. و اکنون میفهمیم گه چگونه این کار امکانپذیر است.