این عمل جراحی در سال 1953 انجام شد و پس از آن تشنجهایش کاهش یافت. اما تقریبا
بلافاصله بعد از آن مشخص شد که مغز او به طور اساسی تغییر یافته بود. اچ. ام نام خودش و این که مادرش اهل ایرلند بود را میدانست. او میتوانست سقوط بازار بورس در سال 1929 و گزارشهای خبری راجع به حمله نورماندی را به خاطر بیاورد. ولی تقریبا هر چیزی که بعد از آن اتفاق افتاده بود - تمام خاطرات، تجربیات، تمام مشکلات و درگیریهای دهه قبل از عمل جراحی - پاک شده بودند.
وقتی یک دکتر با نشان دادن کارتهای بازی و فهرستی از اعداد به اچ. ام شروع به آزمایش حافظه او کرد، فهمید که اچ.ام نمیتواند هیچ اطلاعات جدیدی را حدودا بیشتر از بیست ثانیه نگه دارد.
از روز جراحی تا مرگ اچ. ام در سال 2008 ، هر فردی که او ملاقات میکرد، هر آهنگی که میشنید، هر اتاقی که به آن وارد میشد، برایش یک تجربه کاملا تازه بود. مغز او در زمان منجمد شده بود. هر روز، او از فهمیدن این واقعیت که میتواند با نشانه گرفتن یک مستطیل سیاه پلاستیکی به طرف تلویزیون کانال را عوض کند، کاملا گیج میشد. او بارها و بارها، دفعات خیلی زیادی، خودش را به دکترها و پرستاران معرفی میکرد.
اسکوییر به من گفت: «من عاشق یاد گرفتن راجع به اچ. ام بودم، چون به نظر میرسید حافظه روش مشخص و هیجان انگیزی برای مطالعه مغز است. من در اوهایو بزرگ شدم و میتوانم به خاطر بیاورم که در کلاس اول معلم من به همه مداد شمعی میداد، و من شروع به مخلوط کردن رنگها میکردم تا ببینم که آیا سیاه درست میشود یا نه. چرا من این خاطره را نگه داشتهام، ولی به یاد نمیآورم که معلمم چه شکلی بود؟ چرا مغز من تصمیم میگیرد که یک خاطره مهمتر از دیگری است؟ »
وقتی اسکوییر تصاویر مغز یوجین را دریافت کرد، از این که این تصاویر تا این حد شبیه تصاویر مغز اچ. ام بودند شگفت زده شد. تکههایی به اندازه گردو در وسط هر دو سر خالی بودند. حافظه یوجین - درست مثل اچ. ام - حذف شده بود.
با این حال، وقتی که اسکوییر شروع به آزمایش یوجین کرد، متوجه شد که این بیمار نسبت به اچ. ام به شکل خیلی محسوسی متفاوت است. در حالی که تقریبا هر کسی در عرض چند دقیقه از ملاقات با اچ. ام میفهمید که مشکلی وجود دارد، یوجین میتوانست به گفتگو ادامه داده و کارهایی را انجام دهد که به یک ناظر معمولی هشداری مبنی بر این که اشکالی وجود دارد نمیداد. تاثیرات جراحی اچ. ام چنان او را ناتوان کرده بودند که او بقیه عمرش را در آسایشگاه گذراند. از طرف دیگر، یوجین در خانه با همسرش زندگی کرد. اچ. ام نمیتوانست گفتگوها را ادامه دهد. در مقابل، یوجین مهارت فوقالعادهای برای هدایت تقریبا هر بحثی به سمت موضوعی که صحبت کردن درباره آن به مدت طولانی برایش راحت بود، مثل ماهوارهها - او به عنوان یک کاردان فنی برای یک شرکت هوا-فضا کار کرده بود - یا آب و هوا داشت.